سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مشق شب بارانی ما دو دوست زیر چتر بادبادکهای روشن آسمان...

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست
جهنمی شده ام! هیچ کس کنارم نیست

نهال بودم و در حسرت بهار، ولی
درخت می شوم و شوق برگ و بارم نیست

به این نتیجه رسیدم که سجده کردن من؛
به جز مبارزه با آفریدگارم نیست!

مرا ز عشق نگویید، عشق گم شده ایست...
که هر چه هست ندارم! که هر چه دارم نیست

شبی به لطف بیا بر مزار من شاید
بروید آن گل سرخی که بر مزارم نیست

فاضل نظری

 

 

بب


نوشته شده در سه شنبه 92/3/7ساعت 7:53 عصر توسط مهزادومریم نظرات ( ) | |

یلبیل

 

هرچند گاهی هم خیییلی احمق هستم.......

نمی بخشم فقط فراموش می کنم و باز.....اعتماد می کنم.......

 

 

 


نوشته شده در سه شنبه 92/3/7ساعت 7:49 عصر توسط مهزادومریم نظرات ( ) | |



بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم

همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم

شدم آن عاشق دیوانه که بودم

در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید

باغ صد خاطره خندید

عطر صد خاطره پیچید

یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم

پر گشودیم و درآن خلوت دلخواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

من همه محو تماشای نگاهت

آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام

خوشه ماه فرو ریخته در آب

شاخه ها دست بر آورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید تو به من گفتی از این عشق حذر کن

لحظه ای چند بر این آب نظر کن

آب آیینه عشق گذران است

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است

باش فردا که دلت با دگران است

تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن

با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم

سفر از پیش تو ؟ هرگز نتوانم

روز اول که دل من به تمنای تو پر زد

چون کبوتر لب بام تو نشستم

تو به سنگ زدی من رمیدم نه گسستم

بازگفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم

سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم

اشکی از شاخه فرو ریخت

مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت

اشک در چشم تو لرزید

ماه بر عشق تو خندید

یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم

پای دردامناندوه کشیدم

نگسستم نرمیدم


رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم

نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم

نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم

بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم

 

فریدون مشیری...


فابلا

 

 

 

.....


نوشته شده در سه شنبه 92/3/7ساعت 7:45 عصر توسط مهزادومریم نظرات ( ) | |

گفت با جوجه مرغکی هشیار


که زپهلوی من مرو به کنار

 

گربه را بین که دم علم کرده

 

 گوش ها تیز وپشت خم کرده

 

 چشم خود تا به هم زنی بردت

 

تاکله چرخ داده ای خوردت

 

 جوجه گفتا که مادرم ترسوست

 

 به خیالش که گربه هم لولوست

 

گربه حیوان خوش خط وخالیست

 

فکرآزارجوجه هرگزنیست

 

سه قدم دورترشد ازمادر

 

آمدش آنچه گفته بودبرسر

 

گربه ناگاه ازکمین برجست

 

 گلوی جوجه را به دندان خست

 

 برگرفتش به چنگ و ورفت چوباد

 

مرغ بیچاره ازپی اش افتاد

 

 گربه از پیش ومرغ ازدنبال

 

ناله ها کرد زد بسی پروبال

 

لیک چون گربه جوجه را بربود

 

ناله ی مادرش ندارد سود

 

پروین اعتصامی

 

جوجه


نوشته شده در سه شنبه 92/3/7ساعت 7:30 عصر توسط مهزادومریم نظرات ( ) | |

dfsdfsdf

 

.........

و نمی تونی طور دیگه ای باشی....

که اگه باشی.......................

 

 

:)


نوشته شده در سه شنبه 92/3/7ساعت 7:27 عصر توسط مهزادومریم نظرات ( ) | |

کافیه این شعرو توی گوگل سرچ کنیم... اون وخت 500000 نسخه ی متفاوت ازش پیدا میشه...

اطلاعات درستی هم از شعر اصلی از شاعر اولیه در دست نیست........!

:)


آدمک آخر دنیاست بخند....


آدمک مرگ همین جاست بخند


دست خطی که تو را عاشق کرد


شوخی کاغذی آدمهاست بخند


آدمک خر نشوی گریه کنی


کل دنیاسراب است بخند


آن خدایی که بزرگش خواندی


به خدا مثل تو تنهاست بخند......!

 

آدمک...

 


نوشته شده در جمعه 92/2/27ساعت 6:44 عصر توسط مهزادومریم نظرات ( ) | |

آدمک بخند


نوشته شده در جمعه 92/2/27ساعت 6:35 عصر توسط مهزادومریم نظرات ( ) | |

آه آه از دل من

که ازو نیست به جز خون جگر حاصل من


زانکه هر دم فکند جان مرا در تشویش


چه کنم با دل خویش؟



چه دل مسکینی

 


که غمین می شود اندر غم هر غمگینی


هم غم گرگ دهد رنجش و هم غصه میش


چه کنم با دل خویش؟


در دلم هست هوس

 


که رسد در همه احوال به درد همه کس

چه امیری متمول چه فقیری درویش


چه کنم با دل خویش؟



طفل عریانی دید


چشم گریانی و احوال پریشانی دید


شد چنان سخت پریشان که مرا ساخت پریش


چه کنم با دل خویش؟



دیده گردید فقیر


بهر نان گسنه آن گونه که از جان شد سیر


دل من سوخت بر او یا جگر من شد ریش


چه کنم با دل خویش؟


زارم از دست عدو


چه کنم دل نگذارد که برم حمله بدو


بس که محتاط به بار آمده و دوراندیش


چه کنم با دل خویش؟



گر درافتم با مار


نیست راضی دل من تا کشد از مار دمار

لیک راضی است که از او بخورم صدها نیش


چه کنم با دل خویش؟


دارد این دل اصرار

که من امروز شوم بهر جهانی غمخوار


همه جا در همه وقت و همه را در همه کیش
 

چه کنم با دل خویش؟


از برای همه کس


دل "بیرحم" در این دوره به کار آید و بس

نرود با دل پر عاطفه کاری از پیش


چه کنم با دل خویش؟

 

قبب


نوشته شده در شنبه 92/2/14ساعت 10:0 صبح توسط مهزادومریم نظرات ( ) | |

The good thing about Piglet’s helmet is that it isn’t breakable at all...

 

 

این دقیقا عین بهترین دوست منه.....مهزاد....


eeeee


نوشته شده در شنبه 92/2/14ساعت 9:56 صبح توسط مهزادومریم نظرات ( ) | |

lonely

(فامیل دور خلبان می شود)

فامیل : ژاپن دو نفر ژاپننن بپر بالا حرکتههه
جیگر : رابیفت دیره
رابیفت دیرههه
رابیفت دیرهههه
فامیل : دوتا دیگه جا داریم دیره دیره تو حساب میکنی؟؟
گاوی : من حساب میکنم
فامیل : بره بابا....هرکس ببین کجا میره بلیتشو براش صادر کن
بره : هرکس کجا میره بلیتشو براش صادر کن.....هرکس کجا میره بلیتشو براش صادر کن
کلاه قرمزی : من میرم جزابل قناری
فامیل : چی شده ؟.....جزایر قناری؟؟؟ ما جزایر قناری ایستگاه نداریم....جزایر گنجیشگ میتونی پیاده بشی از اونجا پیاده بری راهی نیست که :)))
پسر عمه زا : من میرم جزایر بی بی
فامیل : حالا هرجا نزدیک شدیم خودت صدا بزن نگه دارم...یه نیش ترمز میخواد
گاوی : من میرم جزایر گاگو....همه گاوا هستن اونجا
فامیل : من نمیدونم شما که همه جزایر مزایر دارین میرین چرا با کشتی نرفتین خب :|
خیلی خب بابا خیلی خبب
بزار من از این گاراژ بیام بیرون نماله به این در کاراژ
ببعی : بیاااا بیااااااا بیاااااا هُپپپپ
فامیل : مسافرین عزیز خلبان فامیل صحبت میکنه از اینکه تعاونی دورپیما را انتخاب کردید دست شما در نکنه :)
ببعی : dear passenger thank you for choose our doorpaima company
پسر عمه زا : چوزز؟؟
فامیل : برره لطفا سیر داغ سر جاتون و با آرامش کامل
پریدیم اااایییااااااااااااااااااااااااااااااا
اومدیم بالای ابرا.....ابرارو نگا کن
گاوی : اون پایینو چه کچیکه کچیکه
فامیل : فقط مواظب باشید سرتونو از پنجره بیرون نکنید داریم از بغل خورشید رد میشیم
نسوزین یوقت
پسر عمه زا : گاوی بیا بریم روی این ابرا شکر بریزیم پشمک بخوریم :)
فامیل : مسافرین محترم داریم به تونل میرسیم لطفا محکم بشینین و آرامش خودتونو حفظ کنین
همه با هم : هااااااااااااااااااا
فامیل : لطفا از داد زدن در تونل بپرهیزید....سیر داغ سر جاتون
این پیچ خیلی خطرناکه :))
جیگر : بو پا میاد....بو پا میادددد......بو پا میادددددددد
فامیل : صبر کن بزنم بغل ایرجوری نمیشه

:)))))



عزیییزم......


نوشته شده در شنبه 92/2/14ساعت 9:49 صبح توسط مهزادومریم نظرات ( ) | |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت


کد موسیقی برای وبلاگ