سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مشق شب بارانی ما دو دوست زیر چتر بادبادکهای روشن آسمان...

مهزاد جان

 

به این فکر می کنم که ما دقیقا روی این کره ی زمین... توی این دنیا داریم چچچی کار می کنیم؟؟؟

چرا انقد بضی چیزا رو جدی گرفتیم و بضی چیزا رو غیر جدی....

فک می کنم که خدا عجب صبری داره....

بقیه اش بمونه تا بعد...........

همین....:-)


نوشته شده در شنبه 92/2/14ساعت 9:46 صبح توسط مهزادومریم نظرات ( ) | |

مهزاد جان


نوشته شده در شنبه 92/2/14ساعت 9:0 صبح توسط مهزادومریم نظرات ( ) | |

ووووو

 

به روایتی.....:

اگر این سطح پر از آدمهاست.....

پس چرا مهدی زهرا تنهاست....

 


نوشته شده در جمعه 92/2/13ساعت 11:0 عصر توسط مهزادومریم نظرات ( ) | |

مهزاد جان

یه وختایی فقط با خاطره هام زندگی میکنم....

...تا اون روز خیلی خوب برسه.....

:)

 


نوشته شده در پنج شنبه 92/2/12ساعت 9:17 عصر توسط مهزادومریم نظرات ( ) | |

به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد

که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد...

 

 

لب تو میوه ی ممنوعه ولی لب هایم

هرچه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد...

 

 

همه جا گشتم و گشتم در شهر

هیچکس هیچکس اینجا به تو مانند نشد...

 

 

هرکسی در دل من جای خودش را دارد

جانشین تو در این سینه خداوند نشد...

 

 

خواستند از تو بگویند شبی شاعرها

عاقبت با قلم شرم نوشتند

نشد...


نوشته شده در پنج شنبه 92/1/29ساعت 11:16 عصر توسط مهزادومریم نظرات ( ) | |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت


کد موسیقی برای وبلاگ