تا جایی که فهمیدهام قرار نبوده تا نم باران زد، دستپاچه شویم و زود چتری از جنس پلاستیک ناخنهای مصنوعی ، دندانهای مصنوعی، خندههای مصنوعی، آوازهای مصنوعی، دغدغههای مصنوعی این همه مسابقه و مقام و رتبه و دندان به هم نشان دادن برای چیست؟ از دم دکترا به دست بر روی زمین خدا راه برویم، بعید میدانم راه تعالی بشری از دانشگاهها و مدرکهای ما رد بشود باید کسی هم باشد که گوسفندها را هی کند دراز بکشد نیلبک بزند، با سوز هم بزند و عاقبت هم یک روز در همان هیات قرار نبوده این همه در محاصرهی سیمان و آهن، طبقه روی طبقه قرار نبوده این تعداد میز و صندلی کارمندی روی زمین بیشک این همه کامپیوتر و پشتهای قوزکردهی در هیچ کجای خلقت لحاظ نشده بوده این چشمهابرای نور مهتاب یا نور ستارگان کویر اما برای ساعت پشت ساعت، روز پشت روز، شب پشت شب خیره ماندن به نور مهتابی مانیتورها آفریده نشدهاند آواز جیرجیرکهای شب نشین حکمتی داشته حتماً قرار نبوده اینطور از آسمان دور باشیم و سی سال بگذرد از عمرمان یک مسافت صد متری را با زمین معاشرت نکرده باشد چیز زیادی از زندگی نمیدانم، اما همینقدر میدانم که اینهمه «قرارنبوده»ای آنقدر که فقط میدانیم خوب نیستیم، از هیچ چیز راضی نیستیم اما سردرنمیآوریم چرا؟
!روی سر بگیریم مبادا مثل کلوخ آب شویم
قرار نبوده اینقدر دور شویم و مصنوعی
هر چه فکر میکنم میبینم قرار نبوده ما اینچنین با بغل دستیهایمان
در رقابتهای تنگانگ باشیم تا اثبات کنیم جانور بهتری هستیم
قرار نبوده همه از دم درس خوانده بشویم
چوپانی به پیامبری مبعوث شود
برویم بالا
وجود داشته باشد
آدمهای ماسیده
برای دیدن رنگ زرد گل آفتابگردان
قرار نبوده خروسها دیگر به هیچ کارنیایند و ساعتهای دیجیتال بهجایشان
صبحخوانی کنند
!که شاید لالایی طبیعت باشد برای به خواب رفتنما ، تا قرص خواب لازم نشود
و اینطور شب تا صبح پرپر زدن اپیدمی نشود
و یک شب هم زیر طاق ستارهها نخوابیده باشیم
قرار نبوده چهل سال از زندگی رد کنیم اما کف پایمان یکبار هم
بیواسطهی کفش لاستیکی _ چرمی
قرار نبوده من از اینجا و شما از آنجا، صورتک زرد به نشانهی
سفت بغل کردن و بوسیدن و دوست داشتن برای هم بفرستیم
که برخلافشان اتفاق افتاده، همگیمان را آشفته و سردرگم کرده
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |